loading...
مهندسی صنایع 89
آخرین ارسال های انجمن
҉ یاوری ҉ بازدید : 72 شنبه 06 آبان 1391 نظرات (5)


در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست،
پس برخیز تا چنین مردمی بگریند ...
.
.
.
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند

.
.
.
نصف اشباهاتمان ناشی از این است که
وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم

.
.
.
سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید

.
.
.
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که
"ای کاش"
تکیه کلام پیریت نشود

.
.
.
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن،
صداقت با دروغگو،
و مهربانی با سنگدل ...

.
.
.
اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید ...

.
.
.
ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم

.
.
.
فریب مشابهت روز و شب‌ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی‌شود ...

.
.
.
یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست ...

.
.
.
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان

.
.
.
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.

.
.
.
گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.

.
.
.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد
اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: "مگه کوری؟"

.
.
.
مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی،
بدان که زندگی می کنی ...

.
.
.
.
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛
یکی در آسمان و یکی در قلب ...

.
.
.
در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست ...

.
.
.
از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها، مهری‌ها، اسفندی ها
چـون بهتـرین هستند

سه نفر را هرگز نرنجون :
اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ها
چـون صادق هستند

سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شهریوری‌ ها، آذری‌ ها، آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند

سه نفر رو هرگز از دست نده :
مردادیها، خردادی ها، بهمنی ها
چـون دوست ِ واقعی هستند

.

.
.
.
نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع میکنیم
بلکه قلبهایی است که جذب میکنیم

.
.
.
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای ...
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم.
او که یگانه است و شایسته ...

҉ یاوری ҉ بازدید : 74 چهارشنبه 19 مهر 1391 نظرات (2)

 جاده بي پايان است وتا بي نهايت ادامه دارد،

اما...اما جالب اينجاست كه داراي مقصد است و انتهايش از دور كه نه...از همين نزديكي پيداست.

كافي ست محال را ناديده بگيري تا از يكي شدن زمين و آسمان لذت ببري!

حتي كوه هاي اين حوالي هم به آسما ن نرسيده اند...

اما مي بيني چقدر ساده و زيبا زمين خودش را به آسمان رسانده؟!

تا به حال فكر كرده اي كه پايت را هر روز و شب،هر لحظه و ثانيه روي چه ميگذاري؟

درست است...!دلش را با سخاوتمندي تمام زير پاي ما پهن كرده...زمين را مي گويم .

ولي ما حتي لحظه اي فكر هم نمي كنيم كه پايمان را...پاي خودمان را روي دلمان بگذاریم

 تا آن ديگري قدم هاي استوار تري بردارد...

چه برسد به اين كه حاضر شويم مانند سفره اي پهنش كنيم ،

زير پاي همگان،بي چشمداشت محبتي و حتي بي چشمداشت يادي از اين فداكاري!

عجب داستاني است...داستان زمين..

با اين كه دلي از سنگ دارد،مقصد را يافته...

                                                             آُسمان مقصد نهايي است...

҉ یاوری ҉ بازدید : 74 پنجشنبه 06 مهر 1391 نظرات (0)

آهــــــو آمد ســـــوی تو آرام شد، پس می شود
در حریمـت هر که ناکس می رود کس می شود

یک عبـــــــای آبی و عمـــــــــامه ای از جنس نور
آسمــــــان ازدست این گنبـــــد ملبّس می شود

تـــــو دلیــــــل اعتبـــــــــار گنبــــــــــد و نقّـــاره ای
آهــــــــن و سنـــــگ از وجود تو مقدّس می شود

دل اگــــــر تاریک باشــــــد در حــریمت چون کلاغ
زود در بیـــــن کبوتـــــــــــر ها مشخّص می شود

پنجــــــــــره فــــولاد، سقّــــــــاخانه و گنبـــــد طلا
هر که در صحـــن است محو این مثلّث می شود...

 

حتما قرار شاه و گدا هست یادتان...اری همان شب که زدم دل را به نامتان

مشهد-حرم-ورودی باب الحوائجتان....اقا دلم عجیب گرفته برایتان...

 

میلاد امام رضا ع بر همه دوستداران ان حضرت مبارکباد .

امشب امام رضا ع دست رد به سینه کسی نمیزنه مارو فراموش نکنید.

҉ یاوری ҉ بازدید : 65 دوشنبه 27 شهریور 1391 نظرات (1)
 
 
 
آرزوها و مشکلاتتان و حتی گناهانتان را در دامن خدا بگذارید .

از بردن ظلمات وجودتان به حضور (او) نهراسید . در پای (او)

بنشینید . چیزی را پنهان نکنید . در حضورش همان طور که هستید٬

باشید ....

متواضع باشید ٬ آنگاه دعاهایتان ابرها را خواهد شکافت و به عرش

خدا خواهد رسید .

زندگی در تمام ابعادش زیباست . هرسایه زمینه زیبایی خداست..

 

҉ یاوری ҉ بازدید : 79 چهارشنبه 22 شهریور 1391 نظرات (4)

 

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من

درخت نیستم. تو نمیتوانی روی شانه ی من آشیانه بسازی....


҉ یاوری ҉ بازدید : 69 پنجشنبه 16 شهریور 1391 نظرات (0)

ديدگانت را بشوي!حضورش رااحساس مي كني،
گوشهايت را بازكن!
صداي آمدنش را مي شنوي...
دستانت را درازكن!
عطايش را مي يابي...
اورا بخوان!
پاسخش را مي شنوي...
پس درنگ مكن و بخوان:
السلام عليك يا مولاي يا صاحب الزمان(عج)

҉ یاوری ҉ بازدید : 58 پنجشنبه 09 شهریور 1391 نظرات (1)
خدایـ منــ...
کوله بارمـ اگر چه از توشه راه، تهی استــ ،
 انباشته از توکل که هست!
اگر چه از پنجه های وحوش گناهانمــ
بر چهره امـ خونــ ترســ نشسته استــ.
اگر چه دستمـ از آنچه کرده استــ می لرزد
و اگر چه موریانه های بیمــ ...
 استواری پاهایمـ را سستــ کرده استــ ،
دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو
اگر چه خزه گناهانم مردابــ دلمـ را
هر لحظه به عفونتـ عذابـ نزدیکــ میکند،
آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد.
اگر خوابـ سرد زمستانی گناه،
 دلمـ را به انجماد کشیده استـ ،
نسیم بهاری اعتماد به لطف تو
 در آوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.
اگر دانه وجودمـ در زیر خاکهای غفلتـ و نسیانـ،
در اشتیاقـ دیدار خورشید تو،
شکفتنــ را از یاد برده استــ ،
عرفان کرامت و بخششت هرلحظه
بر دیواره تن خسته ام آونگ می شود. 

اگر معصیتـ منـ ،میانـ منـ و تو حجابـ میشود،
اعتقاد به کرم تو پرده میدراند و دیوار میشکند .
در زیر بار سنگینــ گناه
دلخوشی ام به دستهای مهربان توست

҉ یاوری ҉ بازدید : 143 شنبه 04 شهریور 1391 نظرات (11)

 

 

 

 

 

 

  چرا دیر رسیدم ؟؟؟؟؟؟

 

تو سکوت میکنی
و فریاد زمانم را نمیشنوی....
.
یک روز
من سکوت میکنم و تو آن روز...
مفهوم "دیر رسیدن " را خواهی فهمید...


 

҉ یاوری ҉ بازدید : 69 سه شنبه 31 مرداد 1391 نظرات (2)

 

بیچاره انسان هر روز سه مصیبت دارد و عبرت نمی گیرد که اگر به یکی عبرت می گرفت تمام مصیبتهای دنیا بر او آسان می شد.

مصیبت اول آن است که هر روز از عمرش کم می شود و اگر از مال او کم شود ناراحت می شود در حالیکه جای پول خواهد آمد و جای عمر نمی آید.

مصیبت دوم اینکه هر روز رزق او می رسد که اگر حلال باشد باید حساب بازدهد و اگر حرام باشد مجازات می شود .

.
مصیبت سوم که از اینها یزرگتر است هر روز یک قدم به آخرت نزدیک می شودونمیداند آیا بهشتی خواهد بود یا جهنمی .

امام سجاد علیه السلام

҉ یاوری ҉ بازدید : 60 جمعه 27 مرداد 1391 نظرات (0)

انتظارش،انتظارم سيركرد
آنكه ميخواهدبيايد ديركرد
تابه كى درانتظارش ديده بردردوختن؟
آمدن
رفتن
نديدن
سوختن
ای که دستت ميرسدبرزلف يار، درحضورش نام ماراهم بيار ...


 

انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز
که دلخوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند
چشم براه آمدن کسی می نشینند که  ... اگر بیاید ... ماندنیست..

҉ یاوری ҉ بازدید : 80 جمعه 06 مرداد 1391 نظرات (2)

منی که مایه ی ننگم به حد رسوایی ...
چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی ...
چو خویشتن یار تو دیدم به نیک فهمیدم ...
عزیز فاطمه ، مهدی چقدر تنهایی ... ..

 آرزو میکنم وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود
چون همه میدانند که می آیی
می دانم
می آیی...
و
میگذرد...
اندوه ســــال هایی که بی تو گذشت...

 

آقـــا جــان بیــــا...
دلم افطار روی ماه تو را میخواهد ... بس است روزه غیبت ...

دلم تو را میخواهد ... برای دلم دعا کن ....

҉ یاوری ҉ بازدید : 124 پنجشنبه 29 تیر 1391 نظرات (14)

 

 
 

۲۹ تیر تولد یکیه که توی زندگی من به عنوان یک دوست، نقش خیلی بزرگی  داره و این که باره دیگه سالروز تولدش رسیده، و بهونه ایه واسه با هم بودن و شیرینی دادن !!!

 

این چندمین تولد توست؟
و چندمین انبساط مجدد کائنات؟
این جندمین بارخلقت است؟
و چندمین انفجار سکوت؟
چندمین لبخند آفرینش؟
خورشید را چندمین بار است که میبینی؟
و پروانه ساعتها چندمین بار است که میچرخد؟
و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟
 
آه که تو چقدر خوشبختی!
و جهان چه پرغوغاست
که بینهایتمین تولد تو را جشن میگیرد. . .

 

                

شاخه گلی از تمام رنگ های عالم با تمام زیباییهایش برای امروزت ..خوشبختی برای فردایت  شادکامی برای آینده ات و صداقت را تا بی نهایت تقدیمت میکنم..

زهرا جان تولدت مبارک..


زهرا خانم ببخش کارهای دیگه هم میشد کرد ولی دیگه اینجا درست نبود انشالله برا امروز اماده باش که باید شیرینی بدی!

 

 

҉ یاوری ҉ بازدید : 132 سه شنبه 27 تیر 1391 نظرات (3)

 

دانشجویی که سال آخر دانشکده را می‌گذراند، به سبب پژوهشی که انجام داده بود

 جایزه اول را گرفت.  او در طرح خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر

 کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» را امضا کنند؛

 و برای درخواست خود، این علل را عنوان کرد:

- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.

- عنصر اصلی باران اسیدی است.

- وقتی به حالت گاز در می‌آید، بسیار سوزاننده است.

- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌ شود.

- باعث فرسایش اجسام می‌شود.

- حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.

-  در تومورهای سرطانی یافت شده است.

ا

҉ یاوری ҉ بازدید : 122 سه شنبه 13 تیر 1391 نظرات (11)

 

ازدواج تنها پیوند زمینی است که در آسمانها بسته میشود....

عاشق کسی بودن به انسان قدرت و نیرو میبخشد

و معشوق کسی بودن به انسان شجاعت

پس ازدواج به شما هم قدرت میدهد هم شجاعت...

 

آغاز و شروع زیبای یک عمر

عشق  اعتماد  مشارکت و تحمل را به خانم صادقیان و همسر گرامیشان تبریک عرض میکنم

امیدوارم سال های سال در کنار هم عاشق بمانید ..

҉ یاوری ҉ بازدید : 64 چهارشنبه 31 خرداد 1391 نظرات (2)
میگن یه روز لیلی واسه مجنون پیغام فرستاد که انگار خیلی دوست داری منو ببینی؟ اگه نیمه شب بیای بیرون شهر کنار فلان باغ می بینمت .
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .
نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید ، از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیبهای مجنون و رفت .
مجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت : ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون برگشت به شهر.
در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟! و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه ! آخه نشونه اینه که ، لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !
دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده! و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز  من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!
و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری !
مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه : تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد ! تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی !


چگونگی و کیفیت افراد ، وقایع و یا سخنان دیگران ، به تفسیر ی است که ما ، از ، آنها می کنیم ، و چه بسا که ، حقیقت ، غیر از تفسیر ماست .

قضاوت ، همیشه آسانست ، اما حقیقت ، در پشت زبان وقایع ، نهفته است .

҉ یاوری ҉ بازدید : 56 جمعه 26 خرداد 1391 نظرات (0)

 

روزی هزار بار دلت را شکسته ام...

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام....

هر بار این تویی که رسیدی و در زدی....

هربار این منم که در خانه بسته ام....

هرجمعه قول میدهم که آدم شوم ولی...

هم عهد خویش هم دلتان را شکسته ام...

"اللهم عجل لولیک الفرج"

 

 

 

 

 

҉ یاوری ҉ بازدید : 63 سه شنبه 23 خرداد 1391 نظرات (1)

پیرمرد به همسرش گفت بیا به یاد گذشته های دور، به محل قرارمان در جوانی برویم.

 من میروم تو کافه منتظرت می مانم و تو بیا سر قرار. بعد بنشینیم و حرفای عاشقانه

بزنیم.


پیرزن قبول کرد.


فردا پیرمرد به کافه رفت، دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیامد!


وقتی به خانه برگشت دید پیرزن توی اتاق نشسته و گریه می کند.


ازش پرسید چرا گریه میکنی؟


پیرزن اشکهایش را پاک کرد و گفت
بابام نذاشت بیام


...

҉ یاوری ҉ بازدید : 117 پنجشنبه 10 فروردین 1391 نظرات (3)

 

 

این عکس ها نشان دهنده عشق واقعی به زندگی و زن و فرزندان مردی وفادار است ...

 

حیرت اوره که ایا واقعا همچین چیزی امکان داره ...

҉ یاوری ҉ بازدید : 111 دوشنبه 29 اسفند 1390 نظرات (2)
خودت گفتی وعده دربهاراست
بهار آمد دلم درانتظاراست
بهارهرکسی عیداست و نوروز
بهارعاشقان دیدار یار است
اللهم عجل لولیک الفرج
 

҉ یاوری ҉ بازدید : 82 سه شنبه 23 اسفند 1390 نظرات (2)
 .

 

کتاب زندگی چاپ دوم ندارد

پس عاشقانه زندگی کن . . .

بنویسید به دیوارسکوت ،
 عشق سرمایه هر انسان است...
بنشانید به لب ، حرف قشنگ ،
 حرف بد وسوسه شیطان است.
و بدانید که فردا دیر است.
و اگر غصه بیاید امروز،
تا همیشه دلتان درگیر است....
پس بسازید رهی را که کنون ،
تا ابد سوی صداقت برود ،
و بکارید به هر خانه گلی ،
 که فقط بوی محبت بدهد . . .
 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

҉ یاوری ҉ بازدید : 118 پنجشنبه 11 اسفند 1390 نظرات (4)
در شهر توریستی اسکاگن این زیبایی رو می‌شه در سجیه دید، این شمالی‌ترین شهر دانمارکی‌هاست ..... جایی که دریای بالتیک و دریای شمالی بهم می‌پیوندند. دو دریای مختلف با هم یکی نمی‌شوند و بنابرین این راستا بوجود میاد !

sea.png

҉ یاوری ҉ بازدید : 105 پنجشنبه 27 بهمن 1390 نظرات (3)

سلام دوستان

این عبارت رو تو گوگل سرچ کنید

جالبه..


(sqrt(cos(x))*cos(200x)+sqrt(abs(x))-0.7)*(4-x*x)^0.01, sqrt(9-x^2), -sqrt(9-x^2

҉ یاوری ҉ بازدید : 115 پنجشنبه 13 بهمن 1390 نظرات (3)

 

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه.
موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو  بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو ... دیده ... ولی حرفی نزد.

 

 

 

҉ یاوری ҉ بازدید : 98 سه شنبه 11 بهمن 1390 نظرات (0)

 

شیطان گفتم: لعنت بر تو باد

لبخند زد...

پرسیدم: چرا میخندی؟

پاسخ داد:از حماقت تو خنده ام میگیرد!

پرسیدم :مگر چه کرده ام؟

گفت: مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام!

با تعجب پرسیدم:پس چرا زمین میخورم؟

جواب داد:نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای...نفس تو هنوز وحشی است.. تو را زمین میزند.

پرسیدم:پس تو چه کاره ای؟

گفت:هروقت سواری آموختی برای رام دادن اسب تو خواهم آمد...فعلا برو سواری بیاموز!!!

҉ یاوری ҉ بازدید : 161 جمعه 07 بهمن 1390 نظرات (5)

 

مرد جوون : ببخشين آقا ، مي تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پيرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولي چرا ؟ ! مثلا'' اگه ساعت رو به من بگي چي از دست ميدي ؟ !
پيرمرد : ممكنه ضرر كنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون : ميشه بگي چطور همچين چيزي ممكنه ؟ !
پيرمرد : ببين ... اگه من ساعت رو به تو بگم ، ممكنه تو تشكر كني و فردا هم بخواي دوباره ساعت رو از من بپرسي !
جوون : كاملا'' امكانش هست !
پيرمرد : ممكنه ما دو سه بار ديگه هم همديگه رو ملاقات كنيم و تو اسم و آدرس من رو بپرسي !
جوون : كاملا'' امكان داره !
پيرمرد : يه روز ممكنه تو بياي به خونه ي من و بگي كه فقط داشتي از اينجا رد ميشدي و اومدي كه يه سر به من بزني! بعد من ممكنه از روي تعارف تو رو به يه فنجون چايي دعوت كنم ! بعد از اين دعوت من ، ممكنه تو بازم براي خوردن چايي بياي خونه ي من و بپرسي كه اين چايي رو كي درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پيرمرد : بعد من بهت ميگم كه اين چايي رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور ميشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفي كنم و تو هم دختر من رو مي پسندي !
مرد جوون : لبخند ميزنه !
پيرمرد : بعد تو سعي مي كني كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كني ! ممكنه دختر من رو به سينما دعوت كني و با همديگه بيرون بريد !
مرد جوون : لبخند ميزنه !
پيرمرد : بعد ممكنه دختر من كم كم از تو خوشش بياد و چشم انتظار تو بشه ! بعد از ملاقاتهاي متوالي ، تو عاشق دختر من ميشي و بهش پيشنهاد ازدواج مي كني !
مرد جوون : لبخند ميزنه !
پيرمرد : بعد از يه مدت ، يه روز شما دو تا مياين پيش من و از عشقتون براي من تعريف مي كنين و از من اجازه براي ازدواج ميخواين !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !

҉ یاوری ҉ بازدید : 110 دوشنبه 03 بهمن 1390 نظرات (0)

زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی..

بی پناهم خسته ام تنها به دادم میرسی؟

گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ..

ضامن چشما آهو ها به دادم میرسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا به دادم میرسی...

التماس دعای خیلی زیاد...

҉ یاوری ҉ بازدید : 124 یکشنبه 02 بهمن 1390 نظرات (3)

 

می توان با یک گلیم کهنه هم روزرا شب کرد

 

و شب را روز کرد

می توان مهربانی را ، خدا را ، عشق را با زبانی ساده تر از شاخه ی گل تفسیر کرد

می توان بی رنگ بود همچو آب چشمه ای صاف و زلال

می توان در فکر باغ و دشت بود

می توان این جمله را در دفتر فردا نوشت

 

(( خوبی از هرچیز دیگر بهتر است))

҉ یاوری ҉ بازدید : 119 سه شنبه 27 دی 1390 نظرات (4)

 

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسیدم شما چطورمی‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌ تر است
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد... شما می‌خواهید تختتان کنار پنجره باشد؟

.
.
.
.
.
.

 نتیجه گیری..

҉ یاوری ҉ بازدید : 369 جمعه 23 دی 1390 نظرات (2)

 

بار ها کلمه " بـ ـازی روزگـ ـار" را شنیده بودمـ ، اما ..

اما نمی دانستمـ که  این بـ ـازی روزگـ ـار چیستـ با ما ؟!

می خواستمـ ببینمش تا از خودش بپرسمـ !

عاقبتـ در کوچه پس کوچه های عمر ،  دیدمش و پرسیدمـ !

گفتـ : بنشین تا بازی خود را بیا موزمت !.. امـ ـا بدان که بسیار سختـ استــ برای تـ ـو !

گفتمـ : هر چه باشد خیالی نیستــ می خواهمـ بدانم ! .. نشستمـ ..

روبرویمـ نشَستـ .. انگشتَش را در مقابلـِ من روی زمین گذاشتــ و گفتــ : بگو !

سالـ های زندگیتــ را یکی یکی برایمـ بشمـ ـار ! ..بگو !

با تعجُبـــ و  کمی مَکثـــ  گفتمـ : همین ؟!

گفتـــ : آری ! همین! .. بگـ ـو !

برایَـ ـش شِمُردمــ :

یکــ سالگی امـ .. دستش را رو به آسمان بلنـ ـد کرد و گفتــ : پَـ ـر !!

دو سالگی .. پَـ ـر  !

سـ ـه سالِگی .. اینَمـ  پَـ ـر !

ده سالگی امـ .. پَـ ـر !

لحظــه لحظــه زندگی امـ همچـ ـون برقــ از جلوی چشمانمــ میگذرد ! خدایـ ـا این منمـ ؟!

پانـ ـزدَه سالگی .. میخنـ ـدید و می گُفتــ : پَـ ـ ـ ـ ـررررر !

هجـ ـدَه سالگی امـ .. این بار بلنـ ـدتـَر میخنـ ـدد .. پَـ ـر !

سکُوتــ میکنَمـ ، از شدتــِ خَشمـ توانــِ سُخـ ـن گفتن ندارَمـ ..

با لحـ ـن ِ پیروزمندانه ای گُفتــ : چـِه شَـ ـد ؟.. کَمـ آوردی ؟.. گفتَـ ـمـ که برای تو سَختــ اَستــ !

با تمسخُـ ـر ادامِـه داد : میخـ ـواهی تمـامَش کُنیـ ـمـ ؟!

حالـُ هـ ـوای هجـ ـده سالگی و غُـد بازی هایش رهایمـ نمیکُنــد ..

نـ ـه !! .. نـ ـه!! .. نـ ـه!! .. ادامـ ـه میدهمـ !!

باشـ ـد !! پـَس بگـ ـو تا بگویَمتـــ !!!

نـ ـوزدَه سالگی امـ .. پَـ ـر !!

بیستــ سالگی امـ .. نگـاه ها و خنـ ـده هایش آتشمـ میزنَـد .. پَـ ـر  !

بیستــُ یکسالگی امـ .. همیـ ـن که خواستــ دَستـش را بُلنـ ـد کُند مُحکمـ مُچَش را گرفتمـ !

نـ ـه ! نمیگذارمـ .. دیگـ ـر نـ ـه ! .. نمیـگذارمـ مرا بازیچـ ـه دستــِ خود قرار دهی .. کافیسـ ـتــ !

میخـ ـواهمـ از این به بَعد جور ِ دیگری زندگی کُنمـ .. میخواهمـ ..

ماتَـش بُرده بود ! انگـ ـار انتظار چنیــن واکنشی را از طَرفــِ من نداشتــ ..

دیگـر نمیخنـ ـدید .. آرامت دستــش را پائین آورد ..

نِگـاه ِ عاقِلـ انـدری به من انداختــ و با کنایـه گفتــ : تا ببینـ ـمـ !

بُلنـد شُـد که برود .. زیر ِ لَبـ چیـزی زمـ ـزمه میکـرد !

به گمـانمـ این بـ ـود : " وَالعَصر ، اِنَ الاِنسانَ لَفی خُسر "

 او رفتــ .. من ماندمـ با کتـابــِ زندگی امـ کـ ـه پَـر پَـر شُـده بود ..

جمعشــان کردمـ شاید برای آینـ ـده به کــار آید .. شایـ ـد ...

البته باید دوباره صَحـ ـافی شوند !!

یکــ صَحــافخانه سُراغ دارمـ .. کتـابــ ها را به خوبی دُرستــ میکننـ ـد ، مثلـِ روز ِ اول !

پاکـُ و صافــُ تمیـ ـز !

نمـ ـونه کار میخـ ـواهید ؟!

کتـابــِ حُــر را نگــاه کنیــد ، باورتــان میشـ ـود !!

" ......... "

҉ یاوری ҉ بازدید : 143 جمعه 09 دی 1390 نظرات (0)

یا شَدیدَ الْقُوى‏ وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ


ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمیعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنى‏ شَرَّ خَلْقِكَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ


 یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى‏ كُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ


فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنینَ


وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ‏ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ!


اى سخت نیرو، و اى سختگیر! اى عزیز، اى عزیز، اى عزیز! خوارند از بزرگى‏ات همه خلقت. پس كفایت كن از من شرّ خلق خودت را، اى احسان بخش! اى نیكوكار! اى نعمت بخش! اى عطا دِه! اى كه معبودى جز تو نیست! منزّهى تو! به راستى من از ظالمانم. اجابت كردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت كند خدا بر محمّد و آل پاك و پاكیزه‏اش!

بهتر است روزی 10بار تلاوت شود.

التماس دعا ...

҉ یاوری ҉ بازدید : 143 دوشنبه 05 دی 1390 نظرات (7)
  

 

یکی بود یکی نبود...

تو بودی و من نبودم ، تو آفریدی و من آفریده شدم

جمعمان جمع بود : تو ، من ، فرشته ها و عشق و عرش و صدای خنده

چقدر به دنبال پروانه ها دویدن لذت داشت ، وقتی پاهای کوچکم خسته می شد....

تو مرا به آغوش می کشیدی ، نوازشم می کردی ، برایم لالایی می خواندی و من در آغوش گرمت

 آرام آرام به خواب می رفتم...

چه خواب های قشنگی می دیدم ،  خواب سجده ی ملائک بر من ...

وقتی که بیدار می شدم باز من بودم لبخند های عاشقانه ی تو و عشق بازی هایمان ...

چه روزهایی که دست در دست فرشتگان قدم می زدیم و او برایم از تو می گفت ...

یک روز وقتی بیدار شدم و سر از سینه ات بر داشتم احساس عجیبی داشتم

سر برگرداندم ، چشم های فرشتگان پر از اشک بود ...

ولی تو مثل همیشه لبخند زدی و در حالی که نوازشم می کردی گفتی :

عزیزترین مخلوقم ، زیباترینم ! می خواهم راهی سرزمینی دیگرت کنم

اما همچنان با تو و در تو خواهم بود ، همیشه و همه جا

می بینمت و می شنومت ، هر گاه احساس دلتنگی کردی صدایم کن

بدان که من فراموشت نکرده و نمی کنم

خدایم !

اعتراف می کنم از همان لحظه چیزی شبیه ترس قلب کوچکم را لرزاند

نمی دانستنم کجا ، ولی رفتم ...

 

҉ یاوری ҉ بازدید : 127 جمعه 11 آذر 1390 نظرات (6)

  

نبری از یادم...

پس از اَفرینش اَدم

خدا گفت به او: نازنینم اَدم

با تو رازی دارم اندکی پیشتر

اَدم اَرام و نجیب اَمد پیش

زیر چشمی به خدا می نگریست

محو لبخند غم آلود خدا

دلش انگار گریست

نازنینم اَدم ...

یاد من باش که بس تنهایم

بغض آدم ترکید گونه هایش لرزید

و به خدا گفت :

من به اندازه ی ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ای هستی من

دوستدارت هستم

اَدم کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت

راهی ظلمت پر شور زمین

طفلکی بنده غمگین اَدم

در میان لحظه ی جانکاه هبوط

زیر لبهای خدا باز شنید:

نازنینم اَدم نه به اندازه ی تنهایی من

نه به اندازه ی عرش نه به اندازه ی گلهای بهشت

که به اندازه یک دانه گندم فقط یادم باش

نازنینم اَدم نبری از یادم........

 

پروردگارا ندای درونم را بشنو از آنچه در قلبم و در هستی ام میگذرد آگاهی ......تنهایم مگذار حضورت را روشنایی راهم گردان و عشقت را توشه ایی بر ادامه و نگاهت را امیدی بر لحظه هایم قرار ده...آمین

҉ یاوری ҉ بازدید : 94 چهارشنبه 18 آبان 1390 نظرات (6)

 

با سلام خدمت همکلاسی های عزیز ...

اگه قسمت باشه پس فردا راهی کربلا هستم بالاخره امام حسین ع طلبید که ما هم مشرف

بشیم اگه بدی از من دیدید حلالم کنید شرمنده نمیتونم بیام از همه تک تک خدا حافظی کنم

شما به بزرگی خودتون ببخشید اگه کسی از دستم دلخوره خواهشا فردا بیاد حضورا بهم بگه تا

 ازش عذر خواهی کنم شاید رفتیم و دیگه بر نگشتیم ...

҉ یاوری ҉ بازدید : 120 یکشنبه 15 آبان 1390 نظرات (10)

 

با سلام خدمت همکلاسی های عزیز..

 
ازاونجایی که خانم یاوری بیستمین بهارزندگیشونو امروزپشت سرمیذارن و وارد بیست و

یکمین بهار زندگیشون میشن ...
.از همین  جا تولدشون رو تبریک میگم 

  و آرزو می کنم عمری طولانی وسراسر عزت و سربلندی داشته باشند ..

 

سالروز تولدت شروع ماندگار تمام زیبایی هاست ..این اغاز نو بر تو مبارک ...سوگند جان تولدت مبارک




تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
سلام. این وبلاگ متعلق به دانشجویان مهندسی صنایع ورودی 89 دانشگاه علم و هنر یزد میباشد. شرکت در تمامی بحث ها برای عموم آزاد است.. اینجا هستیم تا لحاظاتی را که در فضای مجازی سیر میکنیم بهمون خوش بگذره .. همین! پس خوش بگذرون..
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 565
  • کل نظرات : 1659
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 33
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 44
  • بازدید امروز : 107
  • باردید دیروز : 66
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 828
  • بازدید ماه : 2,045
  • بازدید سال : 18,412
  • بازدید کلی : 202,259